مادر
پی نوشت:
1-وقتی بهش گفتم تولدت مبارک؛ خدا رو شکر می کنم که تو رو آفریده، بغض کرد. بغض کردو گفت مرسی مامان جان. بغض مادر چند؟
2- بیست و نه آبان رو از بیست و شش خرداد بیشتر دوست دارم.
پی نوشت:
1-وقتی بهش گفتم تولدت مبارک؛ خدا رو شکر می کنم که تو رو آفریده، بغض کرد. بغض کردو گفت مرسی مامان جان. بغض مادر چند؟
2- بیست و نه آبان رو از بیست و شش خرداد بیشتر دوست دارم.
هر چقدر هم که قهر باشیم آخر شب آشتی آشتی هستم من...
اکنون زمستان سخت در دلم پیچیده است و ابرهای کلفتش بر هر آفتابی سایه انداخته است. اما نگران نباش؛ کدام زمستان است که پشتش بهاری نباشد؟
بهش گفتم "لال می شم این جور وقتها!! فقط مغزم تیر می کشه که همه اش الکی بود. هر کاری کردم که یکی بفهمه منو هیچ فایده ای نداشت."
بهش گفتم "اصلا به درک. بذار همین روزها بیان و بگن که سفینه ات اومده!! باید برگردی به سیاره ی خودت."
فقط کاش همه اینها رو گفته بودم. همونطوری که تو ذهنم این من بودم که داد می زدم سرت و تو بودی که فقط نگاه می کردی... اما چه فایده... اگه قرار باشه که تو هم نفهمی دیگه چه فایده...
2-نمی دونم کی یاد گرفتی انقدر بزرگ و کامل باشی. دلم رو خوش می کنم. می گم اگه قرار باشه بال زدن یک پروانه در آمریکای جنوبی باعث یک توفان در تگزاس بشه؛ شاید منم که در گذشته ات بودم؛ قد یک اپسیلون تاثیر داشتم در آدم کاملی که هستی.
3-مهم نیست که تاثیر داشتم یا نداشتم. مثل حس مامانه وقتی که شاگرد موفقش رو می بینه و با غرور می گه این شاگرد من بوده.
4-همیشه از تاثیر گذاشتن ها می ترسیدم. یعنی فکر می کردم (و شاید می کنم) که وقتی تاثیری بر فردی می ذاریم در قبالش مسئولیت داریم. همیشه مسخره ام می کرد و می گفت تو با این فوبیاهای مسخره ات چطوری می خوای معلم و استاد بشی؟ اینجا تاثیرگذاری اجتناب ناپذیره. این بار واسه اش تعریف می کنم که همیشه قرار نیست این چیزها ختم به بدختی بشه.
5-واسه گفتن همه این حرفها هزار بار صفحه رو باز کردم که ایمیل بزنم یا اس ام اس بزنم یا ...؛ نشد. اما اینجا شد که حرفم رو بزنم. به افتخاز این جا که حرف آدم خود به خود روش نوشته می شه...
(*) تقدیم به م.م.
اما قانون همینه. کسی تنهایی کس دیگه ای رو نفهمه...
غصه نخورید فردا صبح اول وقت کلاستون تشکیل نمی شه و اندازه یک بچه مدرسه ای که معلمش نیومده خوشحال می شین!!