تولد

سه سال پر فراز و نشیب...

تولد مینیمالهای شازده مبارک.

خطر غرق شدن!!

یک وقتهایی هم هست که تا کمر توی یک رابطه فرو رفتین!! بعد طرفتون با شست پاش داره دمای رابطه رو تست می کنه!! وقتی که هوش اومدید که قضیه چیه؛ تازه متوجه می شید یک دو ماهی هست که هر وقت قربون صدقه اش رفتید، همون اس ام اس خودتون رو به عنوان جواب براتون فرستاده!!

رولت روسی

شرمخند زدم و گفتم "بچه که بودم فکر می کردم واقعا رولت روسی (*) می تونه خوب و از بد جدا کنه. آدم چقدر باید بچه باشه که داستان از آتیش رد شدن سیاوش رو باور کنه"

لبخند زد و گفت "شرمندگی نداره. این بخشی از پرونده ی بزرگ شدنه که باور کنی که اتفاقهای بد واسه آدمهای خوب هم می افته"

این دفعه زهرخند زدم و گفتم "درسی که همچین ارزون هم به دست نمی آد"

(*) رولت یک نوع قماره. اما رولت روسی یک قماره سر زندگیه. توی یک ریولور (که بین 5 تا 7 جای گلوله داره) یک گلوله می ذارن. قسمت گلوله ها رو می چرخونن و به خودشون شلیک می کنن. این یک روش واسه اثبات حقیقت بوده (مثل عبور سیاوش از آتش)

مرز توهم و واقعیت

به عنوان کسی که در بچگی بی نهایت خیالپرداز بود، و البته هنوز هم هست، همیشه برام عجیب بود که چطور دن بران (مدخل دن بران در ویکی پدیای انگلیسی؛ مدخل دن بران در ویکی پدیای فارسی) چطور مرز بین خیال و واقعیت رو به این قشنگی بر می داره...

اصلا همیشه برام مهم بود. مرز بین وهم و واقعیت کجاست؟ وقتی که رویاها به واقعیت می پیوندند؛ آدم گیج می شه... تا دیروز یک رویا بود؛ امروز یک واقعیت.

دیروز که سعی داشتم یک چیزهایی رو توضیح بدم (در مورد بلاگم و نوشته هام) فهمیدم که ناخودآگاه خودم همیشه دنبال این بودم که این مرز رو بردارم. هیچی ننوشتم که کلا خیالی باشه و هیچی هم ننوشتم که کلا واقعیت باشه. همیشه ردپایی از خیال در واقعیتهام بوده و همیشه ردپایی از حقیقت در رویاهام... حالا درسته که تخیل من محدود بوده و هیچوقت دن بران نشدم...

خاطرات شازده پست 116

خاطرات شازده با "خیانت به وقت بهار" به روز شد.

شعر

بهش گفتم "در حق زیبایی تو اجحاف شده..."

خنده ی ملیحی کرد و با عشوه گفت "توی ذلیل مرده راه اسیر کردن هر آدمی رو بلدی."

اخم کردم و با جدیت گفتم "نه دیگه. زیبایی تو شاعرانه است. اگر شاعری هنوز درکش نکرده؛ همین خودش اجحافه دیگه" بعد گشادترین لبخند ممکن رو زدم و گفتم "البته این ضرر خودشونه"

ادعای الکی!!

ادعای واهی، حرفهای من نیست؛ "روزگارتان خوش باد"ایست که روی صورتحساب "شام آخر" نوشته شده است.

قطار درجه 1

توجه کردین که هیچوقت کسی که برای بدرقه مسافرین درجه یک اومده؛ منتظر حرکت قطار نمی مونه؟