معجزه ها: شادی
بعضی وقتها می شینم و به قدیمها فکر می کنم. یک دفعه یادم می آد که یک اتفاق خیلی بدی فلان روز واسم افتاده و حالا به خاطر خسران به وجود اومده خیلی باید دلم بسوزه. اما نمی سوزه. حالا صد جای دیگه هم اتفاقاتی خیلی کمتر از اون افتاده اما هر وقت که به یادشون می افتم به قول ادبا "آه از نهادم بلند می شه"!!
وقتی مقایسه می کنم می بینم زمان اتفاق افتادن اون ماجرایی که خیلی من رو نسوزونده شاد بودم. و وقتی آدم شاد باشه دیگه چیزی براش مهم نیست. هر خسرانی هم که اتفاق بیفته اونقدر دل آدم رو نمی سوزونه...
و فکر کنم این معجزه ی شادی باشه...
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 8:33 توسط شازده
|